تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات

آقا ی روز مریض شد هبودیم ما؛ اولش زیاد حالم بد نبود،اصلا اهل دکتر و اینجور حرفا نبودم.

خلاصه تا دم مرگ رفته بودم آخرشم ب زور دست و پامو بستن و انداختنم تو گونی و بردنم بیمارستان.

رفتیم و دکتر گفت حالت خیلی بده؛گفت اول باید ازت ی آزمایش بگیریم.

رفتیم ک آزمایش خون بدیم سوزن تو دستم شکست.

دکتر گفت باید عمل بشه دستت،من گفتم خودم میتونم درش بیارم وای گوش نمیداد ب حرفم.

خلاصه رفتیم واسه عمل رفتم رو تخت خوابدم یارو اومد میخواست دارو بیهوشی بهم بزنه مچشو گرفتم

گفتم مرد من ورزشکارم اینا ضرر داره همینطوری عملم کنید.خلاصه قبول کردن.

نمیدونم واقعا جراح بودن یا ن ولی تیغ ک زدن تو دست من خون ریخت بیرون از هوش رفتن.

خلاصه خودم بلند شدم سوزنو از تو دستم در اوردم.

از اولشم میدونستم باید خودم اینکارو میکردم...

جراح هم جراح های قدیــــــــــــم...

 




برچسب ها : ,,,,,,,,,,
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید: برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:
بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .
شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:
نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







<-Text1->

فرید